شما در تاریخ 1395/9/11دربیمارستان دنا ساعت8:05شب به دنیا اومدی بابا امین ومامانی(مامان من)و مامان جون و عمه همگی توی سالن انتظار منتظر تو بودن بقیه هم تلفن به دست بودنوهر از گاهی امار میگرفتن ...بی بی وریحانه و خاله لیلاهم دلشون طاقت نیاورد اومدن بیمارستان اما مامانی اونا رو راضی کردکه برن خونه خلاصه بعد از رفتن اونا شما به دنیا اومدی واولین کسی که صدای گریه شمارو شنید بابا امین بود...اونقدر از به دنیا اومدنت خوشحال بود که برای اوردن وسایلات به گفته ی خودش از خوشحالی بجای اینکه با اسانسور بره بامامانی از پله هارفتن پایین خیلی ها منتظر اومدنت بودن و مشتاق دیدنت ...